باز آمد آنکه سوختهٔ اوست ؟ جان من


خون گشته از جفاش دل ناتوان من

هرچند بینمش هوسم بیش می شود


روزی در ین هوس رود البته جان من

ای مهر آرزوی زخسرو بتافتی


شرمت نیامد از من و اشک روان من